۱۳۹۰ شهریور ۱, سه‌شنبه

شکنجهٔ مرگبار کودک شش ساله‌ای توسط ناپدری


ناپدری دانیالبه کودک بی‌دفاع شش‌ساله می‌گفت:



 "دانیال گریه کن، می‌خواهم صدای گریه‌ات را بشنوم."

ناپدری سنگ دلی روز گذشته در جلسهٔ محاکمه‌اش در شعبه ۷۴ دادگاه کیفری استان تهران داستان شکنجه‌، آزار و قتل یک پسر شش‌ساله را پس از گذشت دو سال شرح داد.
در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده سیدرضایی- نماینده دادستان - برای دفاع از کیفرخواست در جایگاه حاضر شد و خطاب به قضات شعبه ۷۴ دادگاه کیفری استان تهران گفت: پنجم اردیبهشت‌ماه دو سال قبل خبر رسید کودکی به نام دانیال در بیمارستان الغدیر تهران دچار مرگ مغزی شده ‌است.

به اساس نوشتهٔ روزنامهٔ شرق، هرچند مادر این کودک مدعی بود پسرک به دلیل خونریزی بینی‌اش به این روز افتاده، جراحت‌های روی بدن این کودک نشان می‌داد او قربانی کودک‌آزاری فجیعی شده و زجر زیادی کشیده ‌است.

تحقیقات اولیه نشان داد دانیال، کودک شش‌ساله دچار سوختگی‌های عمیق روی دستان و پا‌هایش شده و در نواحی مختلف بدن این کودک کبودی‌های زیادی وجود دارد. در ‌‌نهایت این کودک بعد از دو روز در بیمارستان جان خود را از دست داد و با موافقت پدر دانیال، اعضای بدن این کودک‌آزاردیده به چند کودک دیگر پیوند داده‌ و همچنین معلوم شد آنچه باعث مرگ او شده‌، خونریزی شدید مغزی به دلیل ضربه‌ای است که به سرش وارد شده‌ است.

نماینده دادستان تهران ادامه‌ داد: دانیال شش‌ساله بار‌ها و بار‌ها از سوی ناپدری و مادر مورد کودک‌آزاری قرار گرفته و همسایه‌ها به دفعات صدای گریه این کودک را شنیده‌اند. شاهدانی که در پرونده مورد پرسش قرار گرفته‌اند، به بازپرس گفته‌اند بار‌ها صدای ناپدری دانیال را شنیده‌اند که به کودک بی‌دفاع شش‌ساله می‌گفت: "دانیال گریه کن، می‌خواهم صدای گریه‌ات را بشنوم." سیدرضایی ادامه‌ داد: باتوجه به مدارک موجود در پرونده از نظر دادسرا، عباس در قتل دانیال و کودک‌آزاری و صدیقه، مادر دانیال در کودک‌آزاری مجرم هستند و من درخواست صدور حکم قانونی برای آن‌ها را دارم. در ادامه پدر دانیال به نام شاهرخ در جایگاه قرار گرفت.

او که در طول دادگاه فقط گریه می‌کرد، گفت: مدت‌ها بود که دانیال را ندیده بودم. مادرش او را از من پنهان می‌کرد. می‌خواستم وقتی پسرم هفت‌ساله‌ شد، او را با خود ببرم. چیزی به هفت‌سالگی بچه ‌نمانده بود تا اینکه روز حادثه خبر دادند پسرم دچار مشکلی شده‌ است.

صدیقه مادر دانیال با خواهرم تماس گرفته و گفته ‌بود دانیال در بیمارستان است و ۵۰۰‌هزار تومان پول برای درمان او لازم دارد. من به اینکه صدیقه در زندگی‌ شخصی‌اش چه کرده است و می‌خواست چه تصمیمی بگیرد، کاری ندارم اما اگر او نمی‌خواست بچه را نگه دارد، می‌توانست به خواهرم بگوید و پسرم را تحویل من بدهد. چطور وقتی برای بیمارستان پول لازم داشت، توانست ما را پیدا کند اما برای اینکه دانیال را تحویل دهد، نمی‌توانست. دانیال پاره تن من بود و او را به بد‌ترین شکل ممکن از من گرفتند. من درخواست قصاص برای متهم ردیف اول و مجازات برای متهم ردیف دوم را دارم.

سپس صدیقه مادر دانیال که متهم به کودک‌آزاری است، به عنوان یکی از اولیای‌دم از عباس، شوهر صیغه‌ای خودش شکایت کرد و خواستار قصاص او شد. در ادامه متهم ردیف اول به دفاع از خودش پرداخت. او اتهام قتل را قبول کرد اما مدعی شد کودک‌آزاری نکرده‌ است. عباس گفت: دانیال شب‌ادراری داشت و آن روز هم جایش را خیس کرده‌ بود. من برای اینکه او را تنبیه کنم، گفتم باید پیش من بنشینی و ساکت باشی بعد از چند ساعت آماده ‌شدم که سرکار بروم. همین که داشتم از جلو دانیال رد می‌شدم، او فحشی به من داد. دانیال چند فحش زشت یاد گرفته بود و من بار‌ها به او گفته‌ بودم، تکرار نکند. وقتی آن حرف را زد ضربه‌ای به دهنش زدم. سرش به اپن آشپزخانه برخورد کرد و بعد از چند دقیقه از بینی‌اش خون آمد. او خیلی خون‌دماغ می‌شد اما این دفعه خون‌ریزی زیاد بود. مادرش او را به دستشویی برد تا بینی‌اش را بشوید، اما از حال رفت و به زمین افتاد و سرش به کاسه توالت خورد. بلافاصله به اورژانس زنگ زدیم. من وقتی که او را از دستشویی بیرون آوردم نبض نداشت و او را احیا کردم، اما می‌دانستم مرده‌ است چون دستانش شل شد و افتاد. بعد هم او را به بیمارستان رساندیم.

متهم سپس مدعی شد هیچ وقت دانیال را تنبیه نکرده بود. در این هنگام رییس دادگاه خطاب به متهم گفت: آثار سوختگی زیادی روی بدن دانیال وجود داشت و کبودی‌های زیادی هم روی بدنش بود، پس چه کسی این‌کار را با کودک کرده ‌است. بهتر نیست واقعیت را بگویی؟ متهم گفت: قبول دارم که دانیال را سوزاندم البته فقط می‌خواستم او را تنبیه کنم اما کبودی‌ها کار من نبود. عباس درباره اینکه به چه دلیل دستبند و گاز اشک‌آور با خودش حمل و چرا خودش را به دروغ مامور معرفی می‌کرد، گفت: چون عمل جراحی قلب باز کرده ‌بودم، با خودم گاز اشک‌آور حمل می‌کردم تا اگر کسی به من حمله کرد، بتوانم از خودم دفاع کنم ضمن اینکه من هیچ دروغی به مادر دانیال نگفتم بلکه واسطه آشنایی من و صدیقه به او گفته بود من مامور هستم. در مدتی که ما با هم صیغه بودیم، اصلا در این مورد حرفی نشد.

متهم در پاسخ به این سوال که چرا مادر دانیال را به عقد دایم خود در نیاورده ‌است، گفت: او را صیغه کرده‌ بودم و قصد داشتم عقدش کنم. صدیقه گفته‌ بود تا چند ماه دیگر دانیال هفت‌ساله می‌شود و پدرش او را با خودش می‌برد. منتظر بودم بچه از پیش مادرش برود تا او را عقد دایم کنم.

بعد از عباس، صدیقه به اتهام کودک‌آزاری در جایگاه قرار گرفت تا از خود دفاع کند. او گفت: اتهام را قبول ندارم، من اصلا پسرم را اذیت نکردم و دوستش داشتم. سال ۸۱ بود که با پدر دانیال ازدواج کردم. من پزشکیار بودم و کار می‌کردم اما شاهرخ به من گفت دوست ندارد سرکار بروم. مدتی بعد از ازدواجمان حامله شدم. آن زمان درگیری‌های زیادی با شاهرخ داشتم، بچه که به دنیا آمد، شاهرخ او را از من گرفت و من را از خانه بیرون انداخت.

چند ماه دانیال را ندیدم تا اینکه فامیل واسطه شدند و ما آشتی کردیم اما دوباره با هم دعوا کردیم. این‌بار من دانیال را برداشتم و خانه را ترک کردم و در ‌‌نهایت سال ۸۵ بود که از شوهرم جدا شدم و حضانت دانیال تا هفت‌سالگی به من سپرده ‌شد.

در تمام این مدت خودم هزینه زندگی‌ام را تامین می‌کردم اما می‌ترسیدم پدر دانیال او را از من بگیرد به همین دلیل خانه مادری‌ام را ترک و خانه دیگری را اجاره کردم. بعد از آن از طریق یکی از دوستانم با عباس آشنا شدم و به صورت صیغه‌ای به عقد او درآمدم. عباس دروغ‌های زیادی به من گفته ‌بود. می‌گفت من را در سفارت ایران در سوییس استخدام می‌کند. او خودش را مامور امنیتی معرفی کرده‌ بود و با دستبند و گاز اشک‌آور به خانه می‌آمد. می‌گفت لیسانس حقوق دارد و ۱۰ واحد کودکیاری پاس کرده‌ است. می‌داند چطور باید بچه را تربیت کند. او گاهی دانیال را کتک می‌زد، من عصبانی می‌شدم اما چون از عباس می‌ترسیدم، چیزی نمی‌گفتم. البته من نمی‌دانستم پسرم را سوزانده است تا اینکه یک روز از خانه بیرون رفتم وقتی برگشتم عباس داشت تریاک می‌کشید، دیدم چسبی روی دست پسرم است. گفتم چه شده، گفت او دانیال را سوزانده‌ است.

صدیقه درباره روز حادثه گفت: صبح زود بیدار شدم داشتم نماز می‌خواندم که دیدم دانیال جایش را خیس کرده، برای اینکه عباس متوجه نشود و او را اذیت نکند، لباس‌هایش را عوض و جایش را هم جمع کردم به پسرم گفتم برود در اتاق بخوابد‌‌ همان موقع عباس بیدار شد و دانیال را مجبور کرد بیدار بماند.

برای پسرم صبحانه آوردم بعد عباس بیدار شد و صبحانه‌اش را خورد. داشتم ظرف‌های صبحانه را می‌شستم که صدای جیغ دانیال را شنیدم، با عجله به سمتش رفتم، دیدم دانیال را سوزانده ‌است. بچه‌ام را بلند کردم و به سمت هال خانه آوردم با عباس مشاجره کردم که چرا او را سوزاندی؟ رفتم پماد سوختگی بیاورم. موقع برگشتم دیدم عباس چند ضربه پشت‌سرهم به دهان دانیال زد و سر دانیال محکم به دیوار اپن کوبیده‌ شد. دماغش خون آمد و مشاجره ما بالا گرفت. دانیال را به دستشویی بردم که دماغش را بشوید، یکدفعه از حال رفت و به زمین افتاد.

صدیقه درباره اینکه چرا در ابتدای تشکیل پرونده پنهان‌کاری کرده بود، گفت: از عباس می‌ترسیدم، به من گفته بود اسمی از او نیاورم اما وقتی افسر پرونده به من گفت او حتی حاضر نشده به خاطر من کارت شناسایی بیاورد، همه واقعیت را گفتم.

در ادامه این جلسه زن همسایه به عنوان شاهد به هیات قضات گفت: من بار‌ها و بار‌ها شنیده‌ بودم که متهم ردیف اول دانیال را کتک می‌زد و می‌گفت دانیال گریه کن می‌خواهم صدای گریه‌ات را بشنوم. بنا بر این گزارش، بعد از دفاعیات وکلای مدافع مته‌مان هیات قضات شعبه ۷۴ دادگاه کیفری استان تهران برای صدور رای دادگاه وارد شور شدند.هرانا 26 مرداد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر