۱۳۹۰ دی ۱۸, یکشنبه

مصاحبه / پسرك كفش کتونی فروش =عكس




 در بازار تهران دیدم که مشغول فروختن كفش کتونی است . دوستش هم در کنارش به فروختن قارچ مشغول بود. برای خرید به بازار رفته بودم که با دیدن آن ها تصمیم به صحبت کردن باایشان گرفتم.
- چه مدت است به فروختن کتونی مشغولی؟
راستش رو بخواید دو سه سالی میشه
- یعنی تقریبا از نه ، ده سالگی؟
ای بابا یعنی انقدر زود پیر شدم. من الان ده سالمه
- برا چی کار میکنی ؟ مگه مدرسه نمیری؟
تا دوم بیشتر نخوندم . داداشمم که الان کنارمه امسال باید می رفت مدرسه
- چی شد که نرفت؟
میبینی که داره کار میکنه
- مگه تو کار کنی نمیتونی خرجی داداشتو بدی؟
نه بابا رو هم دیگه به زور داریم زندگیمونو می چرخونیم
- باباتون یا مامانتون مگه کار نمیکنن؟
بابامونو هر چند وقت یه بار میندازن زندان وقتي هم میاد بیرون هر چی کار کردیمو میگیره. مامانمونم مریضه
- دکترم بردیدش؟
آره . ولی میگن باید دو سه ملیون بدید تا عملش کنیم
- سراغ کسی هم رفتید برا کمک؟
یه دایی داریم که اونم وضع مالیش خرابه ولی دنبال کارای مامانمه که بتونه واسش یه کاری کنه که بیمه خرج عملشو بده ولی هی اینور اونورش میکنن 
بسه دیگه آقا. این حرفا به چه دردت میخوره ؟ تو که نمیتونی کمکمون کنی 
- آخر کار تصمیم گرفتم همین طوری یه پولی بهشون بدم ، ولی اونا گفتن که کسایی که باید تو این کشور بهمون کمک کنن ، این کارو نمیکنن. با این پولا که کاری نمیشه کرد . بیا آقا اندازه پولت قارچ ببر  اخبار کودکان جهان 25 آذرماه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر