ارسال از: رضا کریمی
امیرهادی انواری در وبلاگش نوشت:
وقتی که من خواب بودم، یک اتفاق افتاد
کی؟ صبح امروز
کجا؟ خانه هنرمندان
چگونه؟ دو نفر اعدام شدند
عکس رو نگاه کنید،
انگار متهم سرشو روی شونه مامور اجرای حکم
گذاشته، ترس توی چشماش رو میبینید؟
فکر کنم خیلی نادر باشه این صحنه.
نادر چون مامور اجرای حکم سر متهمی رو روی شونه خودش بگیره
نادر چون متهمی که چند لحظه بعد قراره بمیره، هیچ پناهگاهی غیر از شونه مامور اعدامش نداره
بیایید بیوگرافی ها رو تماشا کنیم:
متهم ردیف اول
متولد: ۱۳۶۸
تحصیلات: -
شغل: موتور فروش
پولی که از ماجرای زورگیری به دست آورده: ۷۰ هزار تومان
اتهام: محاربه و فساد فیالارض از طریق سرقت مسلحانه و ایجاد رعب و وحشت با سلاح سرد «چاقو»
متهم ردیف دوم
متولد: ۱۳۷۱
تحصیلات: سیکل
شغل: بیکار
پولی که از ماجرای زورگیری به دست آورده: ۷۰ هزار تومان
اتهام: محاربه و افساد فیالارض از طریق سرقت مسلحانه و ایجاد رعب و وحشت
متهم ردیف سوم
متولد: ۱۳۷۰
تحصیلات: سیکل
شغل: آزاد
پولی که از ماجرای زورگیری به دست آورده: ۳۰ هزار تومان
متهم ردیف چهارم
متولد: ۱۳۶۷
تحصیلات:
شغل: پیک نمایشگاه
پولی که از ماجرای زورگیری به دست آورده: حدود ۱۷ هزار تومان
بخش هایی از گزارش دادگاه رو ببینید:
تنها دلیلش را برای زورگیری بیماری عنوان میکند. خود متهم هم یک بار گرفتار زورگیرها شده. ظاهرا زورگیرها با آجر بر سرش کوبیدهاند و پولهای کم توی جیب و گوشی موبایلش را بردهاند. حرفهای متهم تمام میشود جایش را وکیلش میگیرد.
همان ابتدای دادگاه متهم ردیف دوم میزند زیر گریه. یک مامور پلیس دستبندها را از دستانش باز میکند و صندلی مخصوص را به او نشان میدهد با دست اشکهایش را پاک میکند. متولد سال ۷۱ است. بعد از اظهارات متهم ردیف اول، وقتی در جایگاه قرار میگیرد، باز هم گریه میکند. انگار قرار نیست اشک چشمانش خشک شود. میگوید: مادرم همه چیز برایم تهیه میکرد… گول رفیق را خوردم… ترو خدا منو اعدام نکنین!
هر بزهکاری باید مجازات بشه، شکی در این نیست.
هر جامعه ای متناسب با فرهنگ خودش قوانینی داره برای مجازات بزهکاران، شکی هم در این نیست.
تا زمانی که برای دیدن صحنه اعدام، عده ای از درخت بالا میرن تا موبایلشون تو محل مناسب برای فیلم برداری قرار بگیره، انتظار توقف حکم اعدام و درخواست اون فقط یه پز روشنفکرانه ست، که نشون میده چقدر کسایی که این تقاضا رو دارن از واقعیت جامعه خودشون جدا افتاده هستند.
اما واقعا چه کسی باید اعدام بشه؟
این بچه ها، بله دقیقا «بچه ها» بزرگترینشون ۲۴ و کوچکترینشون فقط ۲۰ ساله شون بوده.
دزد و زورگیر حرفه ای نبودن، اگر بودن برای ۷۰ و ۳۰ هزار تومن زورگیری نمیکردن.
کار هم می کردن، بیوگرافی ها نشون میده توشون پیک موتوری و… هم بوده. اما وقتی تو جامعه ای هستند که روز به روز ارزش پولش پایین میاد.
تو مملکتی که خوردن نون خالی و ماست و برای سه نفر با حقوق کارمندی کفاف نمیده.
چیکار باید بکنن؟
اختلاف طبقاتی به حداکثر رسیده، یک عده به نون شب(این نون شب کنایه از خورش قیمه نیست، دقیقا منظور نان خالی برای شب است) محتاج هستند و عده ای دیگه، بدون هیچ تلاش و زحمتی سوار ماشین های نیم میلیارد تومنی میشن.
یک سری پول اجاره یه زیر زمین تو بدترین نقاط تهرانو ندارن، یک عده تو آپارتمان های ۵۰۰ میلیاردی میشینن
طرف برای ۴ میلیون خرج عمل مادرش دزدی کرده…
اعدام توی قوانین ما هست، استقبال عمومی هم نشون میده که کار درستی، قبول.
اما چه کسی باید اعدام بشه؟
کسایی که با تصمیمات نادرستشون وضعیت کشورو به اینجا کشیدند، یا کسایی که خودشون معلول این شرایط هستند.
انگار دور از جون شما سرطان بگیرید، پوستتون تاول بزنه، به جای درمان سرطان تاول ها رو با ناخن خراش بدید… این تاول تموم شد، فردا جای دیگه تاول میزنه… تا وقتی سرطان درمان نشه این تاول ها هستند…
تازه بدتر هم میشه، چون به جای درمان علت اصلی این تاول ها، شما همه ش میخواهید مظاهرش رو پاک کنید. پاک هم نمیشه مطمئن باشید…
تا وقتی این سرطان درمان نشه، هر روز همین بساط خواهد بود. گیرم چند ماهی از ترس اعدام پسر بچه های بی پول و فقیر و گرسنه همچین کارهایی نکنن، واقعا تا کی دووم داره؟
یه وقتایی نگاه پر از حسرت ادم ها رو به این ماشین های لوکس و گرون قیمت دزدکی دید میزنم، فکر میکنم اینها هر کدوم میتونن یه زورگیر بالقوه باشن، به محض فراهم شدن شرایطش بالفعل میشه.
جوونی که آینده نداره، امید نداره، از امریکا و اسرائیل برای دولت شما خطرناک تره، شک نکنید.
با دیدن این ماجرا، اون داستان وحشتناک تو ذهنم هی داره چرخ میزنه، روزی که لشکری از مردم، شبیه فیلم های زامبی، بلند شن بیان دم در خونه های اونهایی که دستشون به دهنشون میرسه و بخوان به خیال خودشون حقشونو پس بگیرن.
امیرهادی انواری در وبلاگش نوشت:
وقتی که من خواب بودم، یک اتفاق افتاد
کی؟ صبح امروز
کجا؟ خانه هنرمندان
چگونه؟ دو نفر اعدام شدند
عکس رو نگاه کنید،
انگار متهم سرشو روی شونه مامور اجرای حکم
گذاشته، ترس توی چشماش رو میبینید؟
فکر کنم خیلی نادر باشه این صحنه.
نادر چون مامور اجرای حکم سر متهمی رو روی شونه خودش بگیره
نادر چون متهمی که چند لحظه بعد قراره بمیره، هیچ پناهگاهی غیر از شونه مامور اعدامش نداره
بیایید بیوگرافی ها رو تماشا کنیم:
متهم ردیف اول
متولد: ۱۳۶۸
تحصیلات: -
شغل: موتور فروش
پولی که از ماجرای زورگیری به دست آورده: ۷۰ هزار تومان
اتهام: محاربه و فساد فیالارض از طریق سرقت مسلحانه و ایجاد رعب و وحشت با سلاح سرد «چاقو»
متهم ردیف دوم
متولد: ۱۳۷۱
تحصیلات: سیکل
شغل: بیکار
پولی که از ماجرای زورگیری به دست آورده: ۷۰ هزار تومان
اتهام: محاربه و افساد فیالارض از طریق سرقت مسلحانه و ایجاد رعب و وحشت
متهم ردیف سوم
متولد: ۱۳۷۰
تحصیلات: سیکل
شغل: آزاد
پولی که از ماجرای زورگیری به دست آورده: ۳۰ هزار تومان
متهم ردیف چهارم
متولد: ۱۳۶۷
تحصیلات:
شغل: پیک نمایشگاه
پولی که از ماجرای زورگیری به دست آورده: حدود ۱۷ هزار تومان
بخش هایی از گزارش دادگاه رو ببینید:
تنها دلیلش را برای زورگیری بیماری عنوان میکند. خود متهم هم یک بار گرفتار زورگیرها شده. ظاهرا زورگیرها با آجر بر سرش کوبیدهاند و پولهای کم توی جیب و گوشی موبایلش را بردهاند. حرفهای متهم تمام میشود جایش را وکیلش میگیرد.
همان ابتدای دادگاه متهم ردیف دوم میزند زیر گریه. یک مامور پلیس دستبندها را از دستانش باز میکند و صندلی مخصوص را به او نشان میدهد با دست اشکهایش را پاک میکند. متولد سال ۷۱ است. بعد از اظهارات متهم ردیف اول، وقتی در جایگاه قرار میگیرد، باز هم گریه میکند. انگار قرار نیست اشک چشمانش خشک شود. میگوید: مادرم همه چیز برایم تهیه میکرد… گول رفیق را خوردم… ترو خدا منو اعدام نکنین!
هر بزهکاری باید مجازات بشه، شکی در این نیست.
هر جامعه ای متناسب با فرهنگ خودش قوانینی داره برای مجازات بزهکاران، شکی هم در این نیست.
تا زمانی که برای دیدن صحنه اعدام، عده ای از درخت بالا میرن تا موبایلشون تو محل مناسب برای فیلم برداری قرار بگیره، انتظار توقف حکم اعدام و درخواست اون فقط یه پز روشنفکرانه ست، که نشون میده چقدر کسایی که این تقاضا رو دارن از واقعیت جامعه خودشون جدا افتاده هستند.
اما واقعا چه کسی باید اعدام بشه؟
این بچه ها، بله دقیقا «بچه ها» بزرگترینشون ۲۴ و کوچکترینشون فقط ۲۰ ساله شون بوده.
دزد و زورگیر حرفه ای نبودن، اگر بودن برای ۷۰ و ۳۰ هزار تومن زورگیری نمیکردن.
کار هم می کردن، بیوگرافی ها نشون میده توشون پیک موتوری و… هم بوده. اما وقتی تو جامعه ای هستند که روز به روز ارزش پولش پایین میاد.
تو مملکتی که خوردن نون خالی و ماست و برای سه نفر با حقوق کارمندی کفاف نمیده.
چیکار باید بکنن؟
اختلاف طبقاتی به حداکثر رسیده، یک عده به نون شب(این نون شب کنایه از خورش قیمه نیست، دقیقا منظور نان خالی برای شب است) محتاج هستند و عده ای دیگه، بدون هیچ تلاش و زحمتی سوار ماشین های نیم میلیارد تومنی میشن.
یک سری پول اجاره یه زیر زمین تو بدترین نقاط تهرانو ندارن، یک عده تو آپارتمان های ۵۰۰ میلیاردی میشینن
طرف برای ۴ میلیون خرج عمل مادرش دزدی کرده…
اعدام توی قوانین ما هست، استقبال عمومی هم نشون میده که کار درستی، قبول.
اما چه کسی باید اعدام بشه؟
کسایی که با تصمیمات نادرستشون وضعیت کشورو به اینجا کشیدند، یا کسایی که خودشون معلول این شرایط هستند.
انگار دور از جون شما سرطان بگیرید، پوستتون تاول بزنه، به جای درمان سرطان تاول ها رو با ناخن خراش بدید… این تاول تموم شد، فردا جای دیگه تاول میزنه… تا وقتی سرطان درمان نشه این تاول ها هستند…
تازه بدتر هم میشه، چون به جای درمان علت اصلی این تاول ها، شما همه ش میخواهید مظاهرش رو پاک کنید. پاک هم نمیشه مطمئن باشید…
تا وقتی این سرطان درمان نشه، هر روز همین بساط خواهد بود. گیرم چند ماهی از ترس اعدام پسر بچه های بی پول و فقیر و گرسنه همچین کارهایی نکنن، واقعا تا کی دووم داره؟
یه وقتایی نگاه پر از حسرت ادم ها رو به این ماشین های لوکس و گرون قیمت دزدکی دید میزنم، فکر میکنم اینها هر کدوم میتونن یه زورگیر بالقوه باشن، به محض فراهم شدن شرایطش بالفعل میشه.
جوونی که آینده نداره، امید نداره، از امریکا و اسرائیل برای دولت شما خطرناک تره، شک نکنید.
با دیدن این ماجرا، اون داستان وحشتناک تو ذهنم هی داره چرخ میزنه، روزی که لشکری از مردم، شبیه فیلم های زامبی، بلند شن بیان دم در خونه های اونهایی که دستشون به دهنشون میرسه و بخوان به خیال خودشون حقشونو پس بگیرن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر