۱۳۹۱ دی ۸, جمعه

سارینا رسول زاده درکنار همکلاسی خود، سیران یگانه آرام گرفت

 
 
آقای وزیر، آیا هنوز هم  حاضر نیستید
 
کرسی وزارت را رها کنید؟


نوگلی دیگر پرکشید و  خانواده ای داغدار شد، با هزاران خاطره شیرین از دخترکی زیبا و شاد و خندان، سارینا رفت و تمامی آمال و آرزوهای پدر و مادرش را با خود دردل  خاک سرد گور برد، فردای های سارینا به انتها رسید و فرداهای سوگ و ماتم مادرش آغاز شد ........

اما آقای حاجی بابائی بدون کوچکترین شرم و حیائی همچنان با لبخند و شوخی بوزارت ادامه میدهد و به فرداهای خود و خانواده اش میاندیشد.
 
بیگمان تا یکی دوروز دیگر هم مصاحبه ای کوتاه انجام خواهد شد و ابراز تاسف و باز هم انگشت اتهام بسوئ مظلومان و محرومانی که باید لاجرم برای امرار معاش زیر سلطۀ چکمه پوشان نظام سکوت کنند:
 
مدیر، ناظم، معلم، فراش مدرشه، سرایدار، و در نهایت معاون وزیر وایشان همچنان لبخند میزنند!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر