۱۳۹۱ دی ۲۴, یکشنبه

به نجات جان پسر بهنام ابراهیم زاده بشتابیم



پسر چهارده ساله بهنام ابراهیم زاده ، کارگر زندانی،

که تنها فرزند اوست، دچار بیماری خونی شده
و چند روزیست در بیمارستان محک مخصوص بیماری های خاص می باشد، 
بستری شده است.

در حال حاضر خانواده بهنام گرفتار تهیه دارو و هزینه های بیمارستان هستند و با توجه به وضعیت بحرانی اقتصاد و دارو و همچنین پولی شدن بهداشت و درمان، مشکلات مربوطه صد چندان گشته ، اما دولت سرمایه داری ایران هیچ ارزشی برای جان مردم قائل نیست و نه تنها وظایف خود را برای تامین هزینه های زندگی، دارو و مایحتاج ضروری مردم انجام نمی دهد ، بلکه هر روز بیشتر از قبل اقدام به دستگیری و زندانی کردن کارگران می کند و خانواده ها را دچار صدها مشکل می نماید.


ما در چنین شرایطی ضمن اینکه خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط زندانیان هستیم اعلام می کنیم مسئولیت هر گونه مشکلات ایجاد شده برای خانواده کارگران زندانی و زندانیان سیاسی بخصوص خانواده بهنام، تماما" به عهده جمهوری اسلامی است .
همچنین از کارگران ، تشکل ها و فعالین و همه انسانهای آزادی خواه و شریف می خواهیم جهت نجات جان پسر بهنام ابراهیم زاده اقدام به کمک های مالی نمایند .
ما پیشا پیش از هرگونه مساعدت شما عزیزان سپاس گذاریم.

کمیته پیگیری ایجاد تشکل های کارگری
14/10/1391

"رنج زندان را تحمل می‌کردم، ناگهان کوهی از اندوه بر من آوار شد"

نگارش:زندانی سیاسی بهنام ابراهیم زاده

نمی‌دانم کی، شاید ۸-۹ روزی است، شنیده‌ام تنها فرزندم نیمای سیزده ساله‌ام که غم دوری از پدر و محرومیت از همه حیث او را فرا گرفته بود به بیمارستان کودکان محک اعزام شده است، آنجا بیمارستان کودکان سرطانی است. تجربه‌ای تلخ و لحظات تکان دهنده‌ای که تا عمق روح و روانم نفوذ کرده است
من از وضع این امید دلبندم چیزی نمی‌دانم، همسرم به روشنی بیان نمی‌کند فقط آرزو دارد که هر چه زود‌تر به مرخصی برای دیدن آن‌ها بیایم. برای این منظور درخواست مرخصی کرده‌ام که مسلماً موافقت با این درخواست تاثیری عمیق بر من و فرزند بیمارم می‌گذارد

این تنها لحظه‌ای در زندگی یک پدر است که مایل نیست تحت هیچ شرایطی آن را از دست بدهد
به همین منظور به لطف دوستان وثیقه‌ای ملکی دست و پا کرده‌ام و مثل همیشه که برای رفع محرومیت‌ها اقدام می‌کردم جواب مساعدی هم شنیده‌ام. اما شاید این بار نیز فقط حرف تحویل گرفته باشم

در این شرایط و با هزاران خیال که درباره فرزندم نیما در سر دارم یادآوری وعده‌های توخالی گذشته مسئولان رنج مرا به دردی جانکاه تبدیل کرده است. من باید در کنار فرزند بیمارم باشم این حق من است من یک زندانی سیاسی‌ام که اکنون نگرانی بیماری فرزندم همه چیز را در برابرم تیره و تار کرده است، چندین اقدام در برابر من قرار دارد که یکی از آن‌ها اعتصاب غذای خشک کامل است. شاید جوابی بگیرم

خودم صبر و تحمل را می‌پسندم همراه با فشار و مقاومت، اما همه چیز ممکن است اتفاق بیفتد. با این همه محرومیت از غذا، مرخصی، ملاقات مناسب و تلفن، امکانات درمانی،... حالا محرومیت از حق بودن در بالای سر فرزند بیمارم می‌خواهد مرا از پای در آورد

من با تاکید بر درخواستم برای مرخصی و دیدار با فرزندم ایستادگی می‌کنم اما در‌‌ همان حال از همگان برای دفاع از حقوق فرزندم و بهبود وضعیت ایشان استمداد می‌کنم. چه کسی گمان می‌کرد کسی که سال‌ها در عرصه کودکان و کارگران تلاش و مبارزه کرده است برای عقیده‌اش و در دفاع از کودکان به زندان بیفتد و بشنود که مردم دلسوز دوستان و رفقا گروه گروه به دیدن فرزند بیمارش می‌روند اما خودش در حسرت کشیدن دست بر پیشانی داغ فرزندش محروم بماند

من ایستادگی و مقاومت می‌کنم که تا به حال کرده‌ام، اما چه کسانی باید پاسخ این همه بی‌عدالتی و رنج را بدهد چه کسی مسئول وضع پیش آمده برای فرزندم نیما است

من امیدوارم به همت دستان توانمند و مهربان پزشکان و پرستاران و امیدوار به همت دوستان و رفقا و همکارانم و مردمان خوب و دلسوز کشورم، من از همه کسانی که طی این چند روز جویای حال فرزندم بوده‌اند و به دیدار خانواده و فرزندم رفته‌اند ‌‌نهایت تشکر و قدردانی می‌کنم

من از تمامی پزشکان و پرستاران بیمارستان محک و همه کسانی که برای بهبودی وضعیت فرزندم تلاش کرده و قدمی برداشته‌اند و بر می‌دارند قدردانی و سپاسگزاری می‌کنم به امید بهبودی هر چه سریع‌تر فرزندم نیما ابراهیم‌زاده و تمامی کودکان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر